انقلاب سوم - بصیرت

 هنر غرب در تبعیت از آن سیر تجزیه و تلاشی کلی نخست از حیات انسان انتزاع می يابد و از صناعت یا صنعت جدا می شود، و از نظر معنا در تقابل با آن قرار می گیرد.

صنعت نیز، با انتزاع از هنر و تهی شدن از همه ظرایف و زیبایی ها، دیگر به طور کامل از صورت یک فعالیت خلاقانه و فردی خارج می گردد.

استاندارد کردن یا همسان سازی، از لوازم ذاتی تولید انبوه و کارخانه ای است و این کار بر طبق ضرورت هایی که کاملا قابل محاسبه است، توسط طراحان صنعتی انجام می شود.

خود بشر امروز نیز با اینکه به شدت از ماهیت خود و منزلت خویشتن در مجموعه جهان آفرینش غافل است اما هرگز این اشتباه را نمی کند که بین محصولات صنعتی و آثار هنری تمایزی قائل نشود.

این مطلب بسیار قابل تامل است و می تواند در پرسش از ماهیت هنر، راهی به سوی هدایت بگشاید. مگر هنر چیست که در محصولات کارخانه ای، محلی برای تجلیِ آن باقی نمانده است؟

کارگر نیز دیگر باتمام تعلقات روحی خویش به کار و حرفه اش پیوسته نیست. کار اساسی توسط ماشین انجام می شود و در باب آنچه از عهده ماشین بر نمی آید، کارخانه به همه وجود کارگر به مثابه انسان احتیاج ندارد؛ قسمتی از بدن او-دست، پا و یا چشمش- برای آنکه خط تولید از جریان نیفتد کافی است.

یعنی آنچه به محصولات کارخانه ای شکل و صورت می بخشد خلاقیت صنعتگر نیست، حال آنکه یک کوزه گر هنگامی که می کوشد صورت کوزه اش را از روح خویش بیرون بکشد و به اتحاد فطری اش با عالم وجود جواب بگوید، کارش فی نفسه هنری است، چرا که او با تمام وجودش به مثابه انسان در کارِ خلاقیت است.

صورت بخشیدن(صورتگری)، تولید به معنای مصطلح آن نیست، خلاقیت است. و اینجا مفهوم «تولید» در برابر «خلق» قرار می گیرد. آثار هنری نیز محصولاتی «مصرفی» نیستند. کسی اثر هنری را «مصرف» نمی کند، که بتوان کار هنری را «تولید» نامید.

نکته قابل تاملی که شهید سید مرتضی آوینی در این بخش از کتاب به آن اشاره میکند را شاید بتوان رابطه میان هنر و صنعت یا هنر و تولیدات انبوه دانست.

آوینی در اینجا به این مطلب اشاره می کند که محصولی که توسط ماشین های بی روح و غیر خلاق تولید می شود را هم مي توان اثر هنری نامید و اینکه در بخش هایی که کارخانه به انسان روی می آورد و به آن احتیاج دارد کارگر به معنای تمامیت انسانی آن را احتیاج ندارد بلکه تنها بخشی از وجود او یعنی دست و پا و چشمهایش نیازهای او را برطرف می کند.

وی معتقد است بشر علی‌رغم غفلت از خود و ماهیت خود در جهان آفرینش هرگز این اشتباه را نمی کند که بین محصولات صنعتی و آثار هنری تمایزی قائل نشود و حال آنکه می بینم در دنیای کنون یهنر، این اتفاق به کرّات می افتد که اثر تولیدی کارخانه را اثری هنری می دانند.

آوینی مهم ترین عنصر در ساخت(و نه تولید) یک اثر هنری را خلاقیت می داند، در حالی که یک محصول تولید شده در کارخانه عملا خلاقیتی ندارد و محصول فردی ای نیست.

البته این دیدگاه قابل بحث و تامل است، به خصوص در جمع های هنری، که آیا واقعا این اثر تولید شده اثری غیر هنری است یا خیر؟ و اینکه آیا هر محصولی که مصرفی باشد از حیطه هنر خارج شده است؟ و آیا اساسا معیار مصرف کردن یا نکردن (به معنای مصطلح آن) معیار خوبی برای تعریف هنری بودن یا نبودن یک اثر/ کالاست؟

این ها سوالاتی است که از خواندن این چند پاراگراف و پاراگراف های بعدی به ذهن این حقیر رسید؛ اما لازم به ذکر است پس از گذشت سی سال از عمر انقلاب عزیز و علی الظاهر مذهبی شدن دانشگاه ها، هنوز هم هیچ مرجعی وجود ندارد تا این تفکرات ناب را اولا به مخاطب(دانشجوی هنر) ارائه دهد و ثانیا سوالات او را پاسخگو باشد و اساسا این تفکرات را به بحث بگذارد.

وا اسفا!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, توسط شاهد